دونالد ترمپ، رییسجمهور ایالات متحده امریکا، در بیستویکم ماه اگست سال روان میلادی راهبرد تازهاش را برای مبارزه با هراسافگنی در افغانستان اعلام کرد. بخشهای زیاد این راهبرد ادامۀ راهبرد جنگی همتاهای ترمپ است. اما برخی از موارد استثنایی نیز دارد.
نخست، به جای داشتن یک زمانبندی، شرایط موجود راهبرد نبرد ما را راهنمایی میکند:
از نگاه تحلیل نظامی، این راهبرد یک راهبرد فعال معلوم میشود. از دید روانشناسی، این راهبرد گونهای از راحتی را به افغانهای مظطرب فراهم میکند – افغانهایی که در انتظار آن استند که چیزمانی امریکا همانگونه که آنان را در سال ۱۹۸۹ میلادی رها کرد اکنون هم رها میکند. در عین زمان، مردم در بارۀ ادامۀ نبرد و شورش نگران اند – نبردی که افغانستان را از سال ۱۹۸۷ میلادی تا کنون ویران کرده است؛
دوم، ما در افغانستان میمانیم تا نیروهای امنیتی افغان را برای مؤفقیت در برابر طالبان، القاعده و داعش کمک کنیم:
ایالات متحده امریکا و همپیمانان ما در شانزده سال پسین در مبارزه با هراسافگنان در این بخشی از جهان مشغول بودند. در واقع، در سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ میلادی، نزدیک به صدهزار نیروی امریکایی همراه با ۴۰ هزار نیرو از کشورهای دیگر در افغانستان مستقر شده بودند. اگر ما نتوانستیم که هراسافگنی و شورشگری را با این همه نیرو شکست دهیم، پس چگونه میتوانیم در مبارزه با هراسافگنی با هشت هزار و ۴۰۰ سرباز که در حال حاضر در افغانستان استند مؤفق شویم؟
سوم، پاکستان باید از پشتیبانی از هراس افگنان و دادن پناهگاه به آنان و جنایتکارانی که در کشتن غیرنظامیان بیگناه در افغانستان دست دارند، دست بردارد:
این یک نکتۀ مهم است که از سوی رییسجمهور ترمپ در بارۀ سیاست دوروی پاکستان در برابر افغانستان مطرح شد. پاکستان نقش مهمی را در میزبانی از میلیونها مهاجر افغان در دهۀ ۱۹۸۰ میلادی در زمان تجاوز قشون سرخ بازی کرد. اما پاکستان همچنان در دادن پناهگاه به گروههای هراسافگن و فرستادن شان به خاک افغانستان برای ایجاد نا امنی در کشور و نگهداشت عمق راهبردی اش در این کشور نیز نقش داشته است. افغانها سالها از بهر پناهگاههای هراسافگنان در پاکستان صدا و اعتراض شان را بلند کردند. عصامه بن لادن، طراح حملۀ یازدهم سپتمبر، از سوی نیروهای ما در داخل پاکستان در سال ۲۰۱۱ میلادی کشته شد؛ درحالی که حکومت پاکستان بارها بودن بن لادن در آن کشور را رد کرد. این زمان آن است که امریکا فشار سیاسی بر پاکستان را بیشر کند تا به سوی ثبات در افغانستان قدم گذارد. روی هم رفته، امنیت هردو کشور بر همکاری دوجانبه و احترام متقابل به حاکمیت این دو کشور وابسته است. رییسجمهور ترمپ سخناناش را به صراحت در بارۀ نتایج درگیری دوامدار پاکستان با گروههای هراسافگن بیان کرد.
چهارم، به عنوان بخشی از راهبرد همکاری ما، هند میتوان نقش بزرگی را در همکاری اقتصادی با افغانستان بازی کند:
هند یک همکار قابل اعتماد افغانستان در بخشهای گوناگون است. نیرومندسازی مشارکت ایالات متحده امریکا و هند در افغانستان به نفع منافع راهبردی امریکا در منطقه خواهد بود – جایی که چین تأثیر چشمگیر دارد. یک چالشی که سیاست خارجی ما را در آسیای جنوبی تهدید میکند این است که چگونه میتوانیم توازن را میان هند و پاکستان نگهداریم – دو کشور هستهیی که باهم در جنگ کشمیر درگیر اند.
پنجم، رهبری نظامی امریکا در افغانستان باید خودمختاریاش را تکمیل کند تا بر هراسافگنان حمله کند و آنان را از میان بردارد:
هماهنگی فعالیتهای نظامی میان حکومت افغانتسان، ایالات متحده امریکا و همپیمانان دیگر برای کامیابی مأموریت افغانستان بسیار مهم است. تلفات غیرنظامی و بازرسیهای خانه به خانه توسط نیروهای خارجی از سوی افغانها پذیرفتنی نخواهد بود. در واقع تلفات غیرنظامیان و حملههای هوایی بر خانههای افغانها رابطۀ حامد کرزی، رییسجمهور پیشین افغانستان، را با ایالات متحده امریکا متأثر ساخت.
ششم، ما در افغانستان ملت سازی نمیکنیم. این بر رهبری افغانستان است که اصلاحات مورد نیاز را بیاورند و کشور شان را آباد کنند:
دور شدن امریکا از موضوعاتی که رهبری افغانستان به آن روبهرو است یک موضوع بسیار پیچیده و غیرواقعی برای ایالات متحده است. موضوعات سودمند حکومتداری مانند تطبیق قانون، شفافیت، پاسخدهی به مردم، ساختن یک اجماع، مساوات و شامل بودن، مؤثریت، حسابدهی و مشارکت هنوز هم نوانع بزرگی در راه صلح و امنیت برای افغانها استند. همچنان، تأمین امنیت، فساد اداری و کشت کوکنار مشکلات بزرگی برای حکومت وحدت ملی استند که خود باید برای حل آنها بپردازد. از آنجایی که افغانها به سوی ساختن کشور خود شان میپردازند، رهبری حکومت نیازمند همکاری تخنیکی و پولی جامعۀ جهانی است که به سوی خودبسندهگی برود – کاری که چندین سال را در بر خواهد گرفت.
چیزی که در راهبرد یادآوری نشده است: راهبرد رییسجمهور ترمپ برای افغانستان تنها با یک سوی سکه که از میان برداشتن هراسافگنان است سروکار دارد. کار برای صلح و ثبات در این راهبرد نیست که همانا سوی دیگر سکه است. نبرد با هراسافگنان ما را در بردن برخی از جنگها کمک خواهد کرد، اما این تنها صلح است که نبرد را برای مردم افغانستان برنده می شود. کار برای صلح در افغانستان سه بعد دارد. این ابعاد قرار زیر اند:
• گفتوگوها افغانها با افغانها: تمام بخشهای جامعۀ افغانستان مانند دانشگاهی، اعضای جامعۀ مدنی، احزاب سیاسی، سران اقوام، چهرههای مذهبی، گروههای زنان و گروههای جوانان باید فرصت آن را داشته باشند تا در یک گفتوگوی ملی برای ارزیابی فرصتها و چالشهای رسیدن به صلح و ایجاد صلح اشتراک کنند. در حال حاضر، با وجود پشتیبانی زیاد افغانها از صلح، هیچ اجماعی برای رسیدن به صلح میان تمام اقشار جامعه ایجاد نشده است.
• گفتوگوهای منطقهیی: کشورهای همسایه مانند پاکستان، هند، چین، ترکیه، ایران و روسیه در مشارکت با کشورهای غنی از نفت خلیج میتوانند نقش مهمی را در یک افغانستان صلحآمیز داشته باشند. در حقیقت، منافع متقابل هردو امریکا و روسیه میتواند در مبارزه با هراسافگنی و مواد مخدر در افغانستان همسو شود. مشابه به آن، شامل ساختن ایران و عربستان سعودی در یک میز در روند صلح افغانستان اعتماد بیشتری را میان این دو رقیب به میان خواهد آورد.
• بُعد جهانی پشتیبانی برای یک صلح فراگیر در افغانستان سودمند است. ایالات متحده میتواند این کار مشترک را توسط ساختن پیش به عنوان اجندای خاص در سازمان ملل متحد روی دست گیرد.
ایالات متحده امریکا و جامعۀ جهانی میلیاردها دالر را در افغانستان به مصرف رساندند و در این کشور قربانی دادند. مردم امریکا از درازترین نبرد امریکا در افغانستان خسته شده اند. تا زمانی که برخی از قدمهای نیرومند و شجاعانه نگیریم، درد و رنج ملت افغان ادامه خواهد داشت و ما هیچ راه بیرون رفت از این باتلاق را نخواهیم داشت. رویهمرفته، ما این درس را باید از اشغال دهسالۀ قشون سرخ در افغانستان میآموختیم.
داکتر متین رویین یک آموزگار افغانیالاصل امریکایی است که در افغانستان به عنوان کارشناس ارشد فرهنگی ملکی برای نیروهای امریکایی مستقر در افغانستان در چارچوب آیساف از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ کار کرده است.