باشندهگان روستای استیا، عصرهایشان را معمولاً با نشستهایی با نیروهای امنیتی میگذرانند؛ نشستهای غیررسمی، در فضای باز و با شوخیها و صمیمیتها.
این نشستها بیشتر در بخشهای کوهستانی این روستا و در نزدیک زمینهای کشاورزی برگزار میشوند؛ با قصههایی از هرچیز و هرکجا.
محمد امیر شصت ساله، یکی از باشندهگان روستای استیا میگوید که سالهاست باشندهگان این روستا در کار تأمین امنیت منطقهشان، با نیروهای امنیتی همکاری دارند.
او میگوید: «کودک، جوان، پیر؛ ما همه برای این قربانی حاضریم که امنیت وطن خود را از هر راهی نگه داریم.»
روستای «استیا» که در آن در حدود دوصد خانواده بود و باش دارند، در ولسوالی دندپتان ولایت پکتیا، در امتداد خط دیورند واقع شدهاست.
باشندهگان این روستا، همواره برای تأمین امنیت در منطقۀ شان کوشیدهاند و حتا در این راستا، گاهی به رویارویی با نظامیان پاکستانی هم پرداختهاند.
جمعه دین، باشندۀ کهنسال دیگر این روستا میافزاید: «با یک صدا، به مقابله با هر رویداد میروند و هر مشکل را با اتحاد حل میسازند.»
نیروهای امنیتی در دندپتان، نیز بدین باورند که در این روستا، آرامتر از هر بخش دیگر، به مأموریتهای روزانه شان میپردازند.
در حالی که این دلگرمی را هم دارند که اگر با خطری روبهرو شوند، مردم به کمکشان خواهند آمد.
جلال سرحدی، یکی از سربازان پولیس که در بخشهای گونهگون پکتیا مأموریت داشته است، از تفاوتهایی که میان بخشهای دیگر روستای استیا دیده است، قصه میکند: «محبت، غمشریکی و همکارییی را که اینها با ما دارند، واقعاً در هیچجایی ندیدهام و اینهمه، احساسات را چنان برمیانگیزد که اشک به چشمانم میآید.»
نادرخان، یکی از بزرگان روستای استیا بدین باور است که مردم این روستا، با طعم صلح بهخوبی آشنا شدهاند؛ از همینرو نمیخواهند طعم دیگری را بچشند: «یک نفر خار میکارد و یک نفر گُل. خار که میکارد، در پا میخلد و گُل که میکارد، زیبایی میبخشد و بوی خوش میدهد. صلح هم همینگونه مزه دارد.»
باشندهگان استیا، دست به دست هم دادهاند و رویاهایشان را برای یک زندهگی بهدور از خشونتها، حقیقت بخشیدهاند. حقیقتیکه همه، حتا کسانی که تنها چندی هم در اینجا بمانند، برپایی آن را خواستار خواهند شد.