آیا روند صلح در افغانستان با یک خطر جدی روبهرو است؟ گفتگوها در قطر میان امریکا و طالبان ادامه دارند – که یک کار خوب است. لویه جرگه – که برای صلح و مصالحه برگزار شده بود – پایان یافته است، اما شماری از سیاسیون برجسته، آن را تحریم کردند. یک شمار قابل ملاحظه سیاسیون برجسته افغان در ماه فبروری سال روان میلادی در مسکو باهم دیدار کردند تا با هیئت مذاکره کننده طالبان گفتگو کنند. اما با پیشنهاد تیم غیرقابل اداره شونده ۲۵۰ نفری از سوی کابل، تلاشها برای ادامه این گفتگوها، ناکام شدند. این که کی مسوول این ناکامی بود، مسوولیت من نیست تا قضاوت کنم.
هرچند، واقعیت این است که نُه ماه پس از آغاز گفتگوهای امریکا با طالبان در باره خروج نیروهای امریکایی، مذاکرات اصلی – که مالکیت و رهبری آن را افغانها داشته باشند – آغاز نشده اند. علت آن این نیست که طالبان نمیخواهند رهبری کنونی در کابل را به عنوان یک حکومت قانونی بشناسند. این غیرواقعی است که توقع داشت که رهبران طالبان حکومتی را که هژده سال در برابر آن جنگیده اند به یکبارهگی آن را بشناسند.
بن بست کنونی توسط ناتوانی دستگاه سیاسی افغانستان برای ایجاد یک هیئت گفتگوکننده که توانایی مذاکره را به نمایندهگی از یک طیف بزرگ جامعه افغانستان داشته باشد، به وجود آمده است. پیشنهاد فهرست ۲۵۰ نفری برای گفتگو با طالبان این مشکل را واضح میسازد. در واقع فرارسیدن انتخابات ریاست جمهوری این چالش را بیشتر پیچیده میسازد. روند صلح – متأسفانه – در حال قربانی شدن برای انتخابات آینده است. اگر این دو نتوانند در اذهان سیاسیون برجسته جدا جدا مطرح شوند، امکان آن میرود که روند صلح میان افغانها پیش از آغاز واقعی آن ناکام شود.
پس راه حل چیست؟ به باور من، در این جا دو مانع مهم وجود دارد که باید از سر راه برداشته شوند.
نخست از همه، حکومت افغانستان دیگر نباید روی فرستادن "نمایندهگان حکومت" به گفتگوهای دوحه پافشاری کند. رییس جمهور غنی به خوبی میتواند شماری از افراد مورد اعتماد اش را برای گفتگو با طالبان بگمارد، اما این افراد باید بخشی از گروهی از افرادی باشند که از یک تودهی کلان جامعه افغانی نمایندهگی میکنند.
دوم، طرفهای دیگر باید بپذیرند که مذاکرات واقعی در حضور همه آنان ناممکن خواهد بود. همایشهای کلان – مانند همایشی که در مسکو برگزار شد – در صورتی سودمند بوده میتواند که هدف آن تنها برگزاری گفتگوهای ابتدایی باشد. هرچند، گفتگوهای واقعی طبعاً نیازمند یک تشکیل بسیار کوچکتر خواهد بود.
در نتیجه، واقعگرایی و نظم نیاز خواهند بود تا گفتگوهای مقدماتی آغاز شوند. بدون این گونه واقعگرایی و نظم، روند واقعی صلح وجود نخواهد داشت. بدترین مورد این داستان این است که جامعه جهانی بیشتر خسته خواهد شد و به دوری گرفتن آغاز خواهد کرد.
به نظر من، طرفهای درگیر در کابل باید بهترین تلاشهای شان را برای توافق روی ایجاد یک هیئت با افراد کم – ممکن میان ده تا پانزده تن – را به جامعه افغانستان تقدیم کنند. من روی "افراد" از بهر این تأکید میکنم که آنان نباید از سوی یک حمایت کننده مالی یا کدام طرفی در این جامعه، بل از یک طیف کلان جامعه نمایندهگی کنند. به گونه مثال، این هیئت باید یک شمار معنادار زنان را شامل باشد که به گونه ایده آل از سوی نهادهای خود شان گماشته شده باشند.
طالبان نمیتوانند انکار کنند با هیئتی دیدار نکنند که اعضای آن از حکومت و یا طرف مشخص دیگر نمایندهگی نکنند. البته که هر عضو این هیئت باید بعداً به نهادهای مشخصی گزارش خواهند داد. اما، این که آنان باید به کی گزارش دهند نباید به طالبان ربطی داشته باشد. امیدوارم که این طرح واقعگرایانه برای آغاز گفتگوهای مقدماتی کمک کند.
من به این موافقم که همه شمول بودن باید تأمین شود. این کار میتواند در صورت ایجاد میکانیزمهای مشخص گزارشدهی و هماهنگی ایجاد شود.
علاوه بر این، به نظر من، وجود یک تسهیل کننده بین المللی سودمند خواهد بود و این تسهیل کننده باید گماشته شود – ترجیحاً توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد. نماینده ویژه امریکا سفیر زلمی خلیلزاد نمیتواند این نقش را بازی کند. او از یک طرف درگیر در جنگ نمایندهگی میکند و یک اشتراک کننده بیطرف نیست. نقش تسهیل کننده این خواهد بود که زمینه هر دیدار را تسهیل کند، در ساختن اجندا همکاری کند و نتایج و تصمیمها را خلاصه کند. علاوه بر این، در جریان این گونه روندها، وقایعی رُخ خواهند داد که میتوانند گفتگوها را متلاشی کنند. این تسهیل کننده باید در جلوگیری از چنین موانع نقش بازی کند.
البته که چنین تسهیل کننده باید از سوی همه طرفها قابل قبول و قابل اعتماد باشد. و همسان با این، او باید با طرفها و مسایل روی دست، آشنایی داشته باشد. زمانی که در دسترس است بسیار کوتاه است تا فرد تازه وارد را معرفی کرد یا اجازه داد تا سازمان ملل متحد یک فرد را از بهر داشتن یک ملیت مشخص یا ارتباط داشتن با یک نهاد، بگمارد. اکنون زمان تجربهکردنها نیست.
از دید من، چالش بسیار مهم مربوط به تشریفات و رسمیات نیست و نه هم به پیداکردن یک تسهیل کننده درست ارتباط میگیرد. چالش اصلی در درون جامعه افغانستان وجود دارد. آیا ممکن است روی یک هیئت کوچک توافق شود تا گفتگوهای معنادار را راه اندازی کند؟ در حال حاضر من خوشبین نیستم. اما راه دیگری نیست – مگر این که تمام طرفها خواهان پایان جنگ و دادن یک زندهگی نو به افغانستان از راه صلح و آرامش باشند.
کای آیده نماینده ویژه پیشین سازمان ملل متحد در افغانستان است.