ما به کجا میرویم؟
دوازده سال از تصویب قانون اساسی جدید و یک و نیم سال از تشکیل حکومت وحدت ملی میگذرد. نخبگان سیاسی هنوز نمیدانند که چگونه قدرت را در میان خود تقسیم کنند. بیش از ۱۵۰ هزار شهروند کشور در جریان جنگ در برابر هراسافگنی کشته شدهاند، ولی تعریفی روشن از دشمن وجود ندارد. سیاست خارجی در جادههای دهلی و اسلامآباد، تهران و ریاض و مسکو و آنکارا پریشان است و چراغی در کابل نیست تا مسیر را روشن کند.
آیا ما دچار «سردرگمی ملی» نشدهایم؟
ارزیابی شماری از عوامل خارجی و چند عامل در سیاست داخلی افغانستان، ممکن است ما را در دریافت پاسخ احتمالی به این پرسش، کمک کند.
منطقه و فراتر از آن
امریکا به عنوان قدرت نظامی برتر که در ۱۴ سال گذشته در افغانستان حضور داشته دربارهی آیندی این کشور پیامهای ناخوشآیندی را منتشر میکند. در آخرین مورد جیمز رابرت کلپر رئیس سازمان اطلاعات ملی آمریکا از احتمال سقوط سیاسی دولت افغانستان سخن گفت و پیش از آن جنرالان امریکایی دربارهی خارج از کنترل شدن بیش از ۱۰ ولایت در بهار آینده اظهار نگرانی کردهاند.
روسیه به عنوان یک قدرت جهانی که به صورت تاریخی با طالبان دشمنی داشته و در تحلیلهای امنیتی و ژئواستراتژیکاش، پروژهی طالبان را به عنوان یک جنگ نیابتی برای ناامنسازی مرزهای جنوبیاش میدانست، امروز میگوید که با طالبان منافع مشترک دارد و برای جنگ در برابر داعش، از آنها استفاده خواهد کرد. معنای این موضعگیری چیست؟ یعنی طالبان یک مشتری فراتر از منطقه - یک ابرقدرت پیشین و یک قدرت بزرگ کنونی- پیدا کردهاند و حالا به نیابت از یک مشتری دیگر نیز به جنگ ادامه خواهند داد.
پاکستان؛ مشتری اصلی طالبان پس از مرگ ملا عمر در پی تشدید جنگ برای جلوگیری از متفرق شدن طالبان به چندین گروه متخاصم است. از این رو هر قدر تب جنگ بلند برود، سبب تقویت جایگاه ملا اختر منصور که حالا رهبری شاخهی نزدیک به آی اس آی را دارد میشود. پاکستان میداند که در بازی داعش کارت اصلی به دست اسلامآباد و راولپندی نخواهد بود. سعودی، ترکیه و کشورهای خلیج تبدیل به بازیگران اصلی این میدان خواهند شد. پاکستان برعکس دورهی جنگ سرد خود را در انتقال ناامنی و تندروی به آسیای میانه و مرزهای روسیه شریک نمیداند. این پروژه مال کشورهای خلیج و ترکیه است.
امّا در مورد داعش؛ حالا اسناد و مدارک فراوانی از همکاری حلقات در ترکیه، سعودی و کشورهای خلیج با داعش وجود دارد. با توجه به افزایش تنش در مناسبات ترکیه و روسیه از یک سو و وخامت روزافزون روابط ایران و سعودی از سوی دیگر منطقه بیشتر از پیش آبستن کشمکشها و جنگهای نیابتی است. داعش در آسیای میانه صاحب پایگاه فکری شده و وادی فرغانه (شامل بخشهایی از اوزبیکستان، تاجیکستان، و جمهوری قرغیز) تبدیل به محل سربازگیری و تلقین فکری برای داعش گردیده است.
مخالفان روسیه نتوانستند به منافع این کشور در سوریه ضربهی حیاتی بزنند. حالا احتمالاً به دنبال گسترش دامنهی جنگ به آسیای میانه و قفقاز و ناامنسازی مرزهای جنوب روسیه هستند. برای این هدف، کوهها و درههای افغانستان سنگرهای آزمایش شدهاند. عوامل سقوط کندز در خزان گذشته و واکنشهای روسیه را با همین پسمنظر باید تحلیل کرد.
دولت افغانستان با اعلام حمایت از جنگ سعودی در یمن نشان داد که هنوز عمق درگیریهای منطقهای و مشکل داعش را درک نکرده بود و با وعدهی سعودی برای حمایت از گفت.گوهای صلح با طالبان دچار سردرگمی شده بود.
اینها همه نشان جريانهای عظيم جهانی و منطقهای هستند كه افغانستان را در مینوردند. تنها یک تصویر روشن از پیرامون و دولت کارا ممکن است تأثیرات این جریانها را کاهش دهد.
عوامل داخلی
عدم انسجام داخلی و ناکارآیی دولت در ایفای نقش «دولت» سبب شده است که این تضادهای بینالمللی به سادگی وارد افغانستان شوند. حالا آیندهی ثبات سیاسی و امنیتی مملکت مورد پرسش قرار گرفته است.
در میان عوامل داخلی؛ مهمترین عنصر شکل نگرفتن حکومت کارآ است. حکومت که تا هنوز کابینهاش تکمیل نیست، برخی از والیها سرپرستاند، اقتصاد به دلایل فراوان رو به وخامت است، نسل تحصیل کرده و جوان از کشور فرار میکند، فساد افزونتر از پیش است، سیاست خارجی در بیشتر موارد ناپایدار است، طالبان با وجود شکست افتضاحآمیز بازهم توانستند یکی از شهرهای مهم را اشغال کنند، گلوگاه ارتباط مرکز با شمال و شمالشرق همین اکنون در اختیار طالبان قرار دارد و دولت مرکزی توان سرکوب شورش یا خنثا کردن توطئه آنان را ندارد.
از سوی دیگر نیروهای سیاسی شریک در قدرت به دلیل اینکه هنوز هم نمیدانند قدرت را چهگونه تقسیم کنند، ناراضی هستند. آنانی که در قدرت حضور دارند، آن را به مثابهی فرصت برای تقویت بیشتر جایگاه اقتصادی خود دانسته و مصروف تعیینات اطرافیان نزدیک خود در کرسیهای سود آورند.
افکار عامه
شکست تبلیغاتی دولت در دفاع از برنامههای حساساش وجههی آن را در افکار عامه به شدت صدمه رسانده است. یکی از نمونههای بارز آن روش برخورد حکومت پس از امضای سند همکاری استخباراتی میان افغانستان و پاکستان بود. هرچند اسناد مشابه میان نهادهای امنیتی افغانستان، پاکستان و ناتو قبلاً نیز وجود داشت، ولی این بار پس از افشای این امر حکومت در مدیریت افکار عامه و دفاع از موقف خودش ناکام بود. تفاوت دیدگاه میان ریاست امنیت ملی و دفتر مشاور شورای امنیت ملی رییس جمهور به حدی بود که به رسانهها کشیده شد و سبب یک افتضاح سیاسی گردید.
پس از رسانهای شدن این سند و فشار افکار عامه، دستگاه تبلیغاتی دولت به جای پذیرش مسئولیت و توضیح دلایل نیاز برای چنین همکاری اصل قضیه را انکار کرد که سبب ابهام بیشتر دربارهی انگیزههای آن و تقویت تئوری توطئه گردید. در نهایت؛ برخورد غیرحرفهای با افکار عامه سبب شد که مخالفان سیاسی دولت وحدت ملی به سرعت از وضع استفاده کنند و برنامهی حکومت را با شکست و رسوایی روبرو سازند.
نمونهی دیگر شکست تبلیغاتی حکومت وحدت ملی اعلام حمایت از عربستان سعودی در جنگ یمن و عقبنشینی بعد از ایجاد چنددستگی در داخل نظام و فشار ایران است. همچنان سردی روابط با هند تا حد امتناع رییس جمهور از سفر به آن کشور و گرمی بیسابقه با پاکستان بود که در نهایت، عمر کوتاه داشت. این موضعگیریها، مثالهای آشکار از نبود هماهنگی و ناپایداری سیاست خارجی کشور در رابطه به کشورهای پیرامون است. ناپایداری سیاست خارجی، در کشور ضعیفی مانند افغانستان که زمینههای فراوان برای میزبانی مداخلهی خارجی دارد، به صورت طبیعی کشمکشهای پیرامون را به داخل میآورد.
معاهده با طالبان بالای منطقهی دندِ غوری و شکست این قرارداد، زخم دیگری بر اعتبار حکومت وارد کرد که مردم پاسخ آن را در تاریکیهای کنونی کابل جستوجو میکنند. شکست تبلیغاتی دولت، بیشتر به دلیل عدم اطمینان خود دستگاه حاکم نسبت به برنامههای است که در آغاز مطرح می کنند اما پس از اندک مخالفت، جرأت ایستادگی و یا پذیرش مسئولیت را ندارند.
امّا چه باید کرد؟
راه حل احتمالی این خواهد بود که افغانستان از ورود به میدان کشمکشهای ایران- سعودی و ترکیه- روسیه خودداری کند. از سوی دیگر، دولت افغانستان باید دور کنونی گفتوگوهای چهارجانبه (پاکستان، چین، امریکا، و افغانستان) را با جدیت توأم با احتیاط دنبال کند، اما از تبدیل شدن به میدان جنگ نیابتی پاکستان و هند خودداری کند. بدینسان، ممکن است سیاست خارجی افغانستان تا پایان حضور نیروهای ناتو و امریکایی، آهستهآهسته وارد مسیر معقول بیطرفی فعال شود. این سیاست، متناسب با موقعیت ژئواستراتژیک، ظرفیتها و توان ملی افغانستان است.
در عرصهی سیاست داخلی باید بیشتر از این در تطبیق اصلاحات انتخاباتی علل صورت نگیرد و توزیع شناسنامههای الکترونیک هرچه زودتر آغاز گردد تا زمینه برای تغییر ساختار نظام فراهم شود. افغانستان هنوز دارای یک سیستم تقسیم قدرت شکننده است. به همین دلیل حتا بلندپایهترین مقامها مانند معاول اول رییس جمهور احساس بیقدرت بودن می کنند و از غیر واقعی بودن مشارکت سیاسی شکایت دارند.
با تغییر ساختار اداری و سیاسی کشور ممکن است ولایات از صلاحیت بیشتر در امور خود برخوردار شوند و به جای دستگاه بزرگ امّا فاسد و فرسودهی کنونی دولت، دستگاههای کوچکتر در ولایات فعال گردند و هر کدام بخشی از بار مسئولیت دولتداری را به دوش بکشند. این تغییر میتواند رقابت برای کسب قدرت مرکزی و آسیبپذیری دولت را در کابل کمتر سازد.
مشکل امنیت و شورش طالبان را نیز باید در درهمتنیدگی سیاستهای منطقهای و فرامنطقهای دانست که با چهگونگی تقسیم قدرت در داخل کشور یافت. ور نه بُنبست کنونی سیاسی-نظامی سبب ادامهی دور باطل منازعات و تداوم «سردرگمی ملی» افغانستان خواهد بود.
دیدگاه تان در این باره