در حدود پنجاه و پنجسال از ساخت فلم «مانند عقاب» که نخستین تجربۀ مستند - سینمایی در افغانستان دانسته میشود، میگذرد.
اثری که هنوز خاطراتش، در اذهان بسیاری از هنرمندان و دلبستهگان سینما زندهاست؛ اما فیضمحمد خیرزاده، آفرینندۀ این اثر، در روزهای پیش، بسیار دور از کشورش، در امریکا درگذشت.
فیضمحمد خیرزاده، از پیشگامان سینمای افغانستان در بخش فلسفه و تیاتر در شهرهای نیوجرسی و نیویارک امریکا آموزش دیده بود، بین دهه سی تا چهل هجری خورشیدی، به تلاش ازبهر رشد فرهنگ، بهویژه در بخشهای سینما و تیاتر در کشور، معروف بودهاست.
وی افزون بر کار در وزارت اطلاعات و فرهنگ آن زمان، ساخت فلم و کارگردانی نمایشنامهها، زمینه این را فراهم ساخت تا برای نخستینبار، هنرمندانی از امریکا، آلمان، ترکیه، ایران و شماری از کشورهای دیگر، برای هنرنمایی به افغانستان بیایند.
چنانکه دوک الینگتون، پیانونواز و آهنگساز معروف امریکایی که در دهه هفتاد میلادی درگذشت، سالها پیش در گفتوگویی، از یکی از همین هنرنماییهایش در کابل در سال ۱۹۶۳میلادی یاد کرد که زمینهاش را فیضمحمد خیرزاده فراهم کرده بود.
دوک الینگتون، پیانونواز و آهنگساز معروف امریکایی در این باره میگوید: «نمیدانم که این خارقالعادهترین جا بود یا نه؛ اما به یاد دارم که به کابل رفتیم، بلی افغانستان! در میانه کنسرت فکر کردم که آیا این مردم، آواز ما را هم شنیدهاند؟ و یا با چه احساسی به اینجا آمدهاند؟ زیرا آنان موسیقی خودشان را دارند. این بسیار خوب است. من خودم تمام شب به موسیقی آنان گوش دادم.»
چندی پس از کودتای هفتم ثور سال ۱۳۵۷هجری خورشیدی، خیرزاده و خانوادهاش نیز همانند بسیاری از شهروندان دیگر افغانستان، به ترک این کشور و آغاز زندهگی تازهیی در ایالات متحد امریکا، وادار شدند.
ولید خیرزاده، پسر فیضمحمد خیرزاده، از آرمانهای پدرش میگوید: «نخست از همه، او میخواست و ما نیز میخواهیم همه بدانند که فلم و هنر، یک حق انسانی است و بی توجه به اوضاع یا ثروت، به همهگی تعلق دارد.»
نیلوفر خیرزاده، دختر فیضمحمد خیرزاده نیز میافزاید: «فکر میکنم که بزرگترین افتخار او، ترجمه و اجرای نمایشنامههایی مانند (آرزو زیر درخت نارون) به مخاطبان در افغانستان بوده است. او این را دوست داشت و ما نیز به خاطرش همین را دوست داریم.»
پس از سالها جنگ در افغانستان و گذشتن دورههای مجاهدین و طالبان، فیضمحمد خیرزاده، باری چندسال پیش به کابل برگشت؛ هرچند این سفری بود کوتاه و او دوباره به امریکا رفت.
فیض محمد خیرزاده، در مصاحبههایش از آرزوی برگشتن به افغانستان و زندهگی در این کشور سخن زدهاست: «امیدوارم روزی برسد که فرزندان من و فرزندان آنانی هم که از جاهایی چون ایتالیا، یونان و اتریش به امریکا آمدهاند، همه به کشورهای خودشان برگردند و ریشههای اصلی خودشان را ببینند. امیدوارم روزی این اتفاق رخ بدهد.»
شاید همین آرمان برگشت نسلها به ریشههای اصلیشان، فیضمحمد خیرزاده را وامیداشت که حتا با کوچکترین اعضای خانوادهاش هم، از کارها و داشتههایش بگوید. آرمانی که نسلهایی، از رسیدن به آن بینصیب ماندند و بیم این میرود که نسلهای دیگری هم چنین سرنوشتی را در پیش داشته باشند.