در حالیکه افغانستان برای زمان پس از خروج نیروهای بینالمللی و آغاز گفتوگوهای احتمالی میان دولت افغانستان و طالبان و احیای کامل حاکمیتاش تلاش میورزد، نیاز است تا نخبههای سیاسی کشور و تمامی افغانها برای حفظ نظام مردمسالار و دموکراتیک و مسیر صلح و سعادت متحد شوند.
این در حالی است که در چند دهۀ گذشته و به ویژه در جریان سالهای اخیر، افغانها گاهی احساس کردهاند که در تعیین سرنوشت شان به حاشیه رانده شدهاند.
دربارۀ بازی نهایی در افغانستان [خروج نیروهای بینالمللی] صحبتهای زیادی صورت گرفتهاست، اما این صحبتها طوری بودهاند که گویا رنج میلیونها افغان تنها یک بازی ورزشی دیگری بوده باشد.
با وجود خروج شمار بزرگی از نیروهای خارجی از کشور و رویدادهایی که پس از امضای توافقنامه میان ایالات متحده امریکا و طالبان به تاریخ ۲۹فبروری، اتفاق افتادند، جنگ و خون ریزیها در افغانستان همچنان قربانی میگیرند. تنها در سه روز عید که طالبان برای رهایی زندانیان شان آتشبس اعلام کردند مردم تا اندازهیی امنیت را تجربه کردند.
در حالی که مردم افغانستان همچنان عزیزان شان را به گور دفن میکنند و انواع خشونتها را نیز تحمل میکنند. بسیاری بازیگران در جنگ ۴۲سالۀ افغانستان، در حال طرحریزی بازیهای مضاعف دیگر استند. هرچند این بازیکنان توصیه میکنند و یکچیز را میگویند، اما در عمل چیزی دیگری را انجام میدهند. اما آنچه ضروری پنداشته میشود آغاز گفتوگوهای صلح و برقراری آتشبس در داخل افغانستان است.
اما انگار سناریوی خروج ارتش سرخ از افغانستان بازهم در حال تکرار شدن است. در دهۀ هشتاد نیز گفته میشد که تنها عامل ادامۀ جنگ در افغانستان حضور ارتش شوری است و روایتهایی وجود داشتند که صلح دایمی در صورتی ممکن است که نیروهای شوری کشور را ترک کنند، اما این روایت کاملأ اشتباه ثابت شد. بلافاصله پس از خروج نیروهای ارتش اتحاد جماهیر شوری از کشور، در فبروری ۱۹۸۹، جنگ جدیدی در افغانستان شعله ور شد و پس از آن پاکستان سعی کرد تا یک دولت دست نشانده را بر افغانستان تحمیل کند تا بتواند عمق استراتیژیکاش را حفظ کند.
با آغاز جنگ داخلی در افغانستان، کشورهای دیگر مانند ایران، هند و روسیه در پشتیبانی از اتحاد شمال برای مقابله با اسلامآباد وارد عمل شدند که منجر به یک جنگ نیابتی مخرب در افغانستان شد.
در بازخوانی همان راهبرد دهۀ هشتاد، طالبان و مربیان پاکستانیاش گفتهاند که هرگونه معاملهیی که منجر به خروج نیروهای امریکایی و ناتو از افغانستان شود صلح سراسری در افغانستان برقرار خواهد شد.
اما حتی چهار ماه پس از امضای توافق نامۀ صلح میان واشنگتن و طالبان که جدول زمانبندی خروج نیروهای آمریکایی را از کشور مشخص میکند، طالبان جنگ خود را در برابر دولت و جامعۀ افغانستان با راه اندازی حملههای انتحاری و جنایات جنگی دیگر علیه غیرنظامیان، ادامه میدهند.
پارچه پارچه ساختن نظام در افغانستان بهترین امید آنها [طالبان و پشتیبانان خارجی این گروه] است. زیرا گفتوگو با یک نظام دولتی مستقر و مبتنی بر قانون اساسی و عضو جامعه بینالمللی، یک چیز است و گفتوگو با جناحهای کم اعتبار جنگ سالار - پس از فروپاشی نظام دولت - چیزی کاملأ متفاوت است. آنان همچنان انتظار داشتند که دولت «وحدت ملی» از هم بپاشد و این کار در نهایت منجر به فروپاشی نظام سیاسی فعلی -جمهوری اسلامی افغانستان - خواهد شد و این کار کمک خواهد کرد تا امارت اسلامی طالبان بدون کدام حملۀ بزرگ نظامی دوباره مستقر گردد. دو قطبی شدن انتخابات ریاستجمهوری در افغانستان تنها در جهت بازگرداندن امیدهای آنان در این زمینه بود.
با نزدیک شدن رییسجمهور اشرف غنی و عبدالله عبدالله، رییس اجرئیه پیشین، دیگر عوامل سیاسی داخلی برای تجزیۀ جمهوری اسلامی افغانستان وجود نخواهد داشت. با این هم، هنوز عوامل دیگری وجود دارند که آنها [طالبان] را ترغیب میکند تا برای گفتوگوهای صلح پا پیش بگذارند.
اردوگاۀ طالبان کاملأ این موضوع را میداند که توافقنامۀ صلح دوحه بهجای ایجاد آشتی و برقراری صلح در افغانستان، بیشتر بر توجیه خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان متمرکز است.
توافق صلح میان امریکا و طالبان همچنان بهعنوان یک عنصر مهم سیاست خارجی برای انتخاب مجدد رییسجمهور ایالات متحده - دانلد ترامپ - در ماه نوامبر امسال پیشبینی شدهاست.
همزمان با این، بیماری واگیر کوویدنزده بیشتر امید طالبان را تقویت کردهاست و این گروه تصور میکند که بحرانهایی مانند کوویدنزده و پیامدهای آن بر اقتصاد، میتواند مانع حضور طولانی نیروهای آمریکایی در افغانستان شود و این در حالی است که در یک گزارش اخیر سازمان ملل به درستی تعهد این گروه به مبارزه با تروریزم و روابط نزدیک این گروه با گروههای تروریستی بینالمللی مشخص شدهاست.
متأسفانه، عناصبر واقعی قدرت در کشورهای ایران و پاکستان به سیاستهای هژمونیک خود در قبال افغانستان ادامه میدهند. اگر تجربۀ چهل سال گذشته به پایان برسد، این سیاست غیرمنطقی از سوی هردو همسایه نه تنها به افغانستان آسیب نرسانده بلکه بر آنها تاثیرات منفی گذاشتهاست. با این حال، هیچ تغییر مهمی در سیاستهای آنها نسبت به افغانستان مشاهده نمیشود.
جمهوری اسلامی ایران با وجود مشکلات اقتصادی ناشی از تحریمهای شدید ایالات متحده و عوارض سیاسی ناشی از درگیری نظامی این کشور در عراق، لبنان، سوریه و یمن علاقهاش به افغانستان را از دست ندادهاست. در سالهای اخیر، این علاقه تنها به عامل قومی افغانستان محدود نمیشود. این کشور با توسعۀ روابط اساسی با طالبان نفوذ خود را گسترش دادهاست. نباید فراموش کنیم که برخلاف نام قدیمی آن، ایران نام منطقۀ گستردهیی است که آخوندهای ایرانی دوست دارند بر آن مسلط شوند.
به همین ترتیب، ارتش پاکستان در بیست و پنج سال اخیر روی طالبان سرمایهگذاری بسیار بزرگی کردهاست. افغانستان تحت تسلط طالبان ایده آل برای این طرز فکر خواهد بود – بهویژه پس از آنکه نارندرا مودی، نخست وزیر هند، قدرت خود را در منطقۀ کشمیر تقویت کرد.
در گزارش اخیر وزارت دفاع ایالات متحده امریکا، به ادامۀ حمایت پاکستان از خشونت طالبان در افغانستان اشاره شدهاست. پس از سرنگونی دولت نواز شریف با انجام یک کودتای خاموش و انتخابات تقلبی در سال ۲۰۱۸، پاکستان از یک دموکراسی ترکیبی به قانون نظامی ترکیبی روی آورد.
ردپای غیرنظامی در سیاست خارجی بهطور عمومی و بهویژه در مورد سیاست افغانستان به هرگز کاهش نیافتهاست.
پس از آنکه پاکستان گروه طالبان را وادار به حضور به میز مذاکره و امضای توافق با امریکا کرد، فشارهای ایالات متحده بهطور قابل توجهی بر جنرالان نظامی پاکستانی کاهش یافتهاند. پشتونها در پاکستان از تجمع مجدد طالبان در مناطقی در نزدیکی خط دیورند نگران استند.
متأسفانه در حالیکه بشر در جهان با بحران ویروس کرونا در حال مبارزه است، یک جنگ سرد جدید دیگر جهان را درگیر کردهاست. ایالات متحدۀ امریکا و دیگر کشورهای غربی، چین را تهدیدی همانند اتحاد جماهیر شوری سابق میدانند. کشورهای غربی و امریکا طرح اقتصادی چین موسوم به «یک کمربند یک راه» را گزینهیی برای نظم تازه جهانی میدانند.
باید تذکر داد که این رویارویی در حال ظهور، میتواند منطقه را چند قطبی کند و چشمانداز توسعه را شدیدأ متاثر کند. تنها یک سیاست واقعبینانه میتوانند منطقه را تأثیرات منفی جنگ جدید نجات دهد.
برای افغانها، یگانه راه بیرون رفت این است که بهجای داشتن امیدهای دروغین از قدرتهای خارجی، به خود نگاه کنند. ساختارهای دولت افغانستان باید قدرتمندتر شود و زنان و جوانان را توانمند شوند. نسل گذشته باید به جوانان اجازه دهد تا آنان جلو موتر را بدست بگیرند. توانایی، عزم و اجماع جوانان افغانستان میتواند معجزهیی را که در انتظار افغانستان است به وجود بیاورد.
اما در صورتی که رهبران کنونی افغانستان منافع ملی را بر منافع شخصی شان ترجیح دهند، این رویا نمیتواند به واقعیت مبدل شود.